Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Careers
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 204 (8317 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
readied
U
مهیا کردن حاضر کردن
readies
U
مهیا کردن حاضر کردن
ready
U
مهیا کردن حاضر کردن
readying
U
مهیا کردن حاضر کردن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
prepare for action
U
حاضر به عملیات شدن حاضر به تیر کردن
preparing
U
مهیا ساختن مجهز کردن
prepare
U
مهیا ساختن مجهز کردن
prepares
U
مهیا ساختن مجهز کردن
soil conservation
U
مهیا کردن خاک برای محصول بخصوصی
fitting out
U
حاضر کردن ناو
get ready
U
حاضر کردن یا شدن
call the roll
U
حاضر و غایب کردن
To prepare something. To get somethings ready.
U
چیزی را حاضر کردن
march order
U
حاضر براه کردن
roll-calls
U
حاضر و غایب کردن
roll-call
U
حاضر و غایب کردن
to conjure up
U
با سحر حاضر کردن
To call the roll. Roll-call.
U
حاضر غایب کردن
get ready
U
اماده شدن حاضر کردن
set up
U
حاضر به جنگ کردن توپ
roll call
U
حاضر و غایب کردن افراد
make ready
U
اماده شدن حاضر کردن
embattle
U
حاضر به جنگ کردن یا شدن
to report oneself
U
حاضر شدن وخود را معرفی کردن
make the grade
<idiom>
U
منظم کردن، موفق بودن ،حاضر شدن
to report for duty
U
برای کار حاضر شدن وخود رامعرفی کردن
to call the roll
U
حاضر غایب کردن
[نام افراد در گروهی را بلند خواندن]
present
U
مهیا
presented
U
مهیا
presents
U
مهیا
presenting
U
مهیا
unlimber
U
مهیا شدن
provider
U
مهیا کننده
providers
U
مهیا کننده
prone
U
مهیا درازکش
bound
U
عازم رفتن مهیا
call-ups
U
درخواست شناسایی شبکه درخواست اعلام شناسایی درشبکه حاضر و غایب کردن ایستگاههای بی سیم
call-up
U
درخواست شناسایی شبکه درخواست اعلام شناسایی درشبکه حاضر و غایب کردن ایستگاههای بی سیم
call up
U
درخواست شناسایی شبکه درخواست اعلام شناسایی درشبکه حاضر و غایب کردن ایستگاههای بی سیم
short order
U
خوراکی که زود مهیا میشود
to let somebody treat you like a doormat
<idiom>
U
با کسی خیلی بد رفتار کردن
[اصطلاح]
[ مثال تحقیر کردن بی محلی کردن قلدری کردن]
unmew
U
رها کردن ازاد کردن ول کردن مرخص کردن بخشودن صرف نظر کرن
discharges
U
اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
discharge
U
اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
countervial
U
خنثی کردن- برابری کردن با- جبران کردن- تلاقی کردن
capturing
U
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
captures
U
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
capture
U
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
challengo
U
ادعا کردن دعوت کردن اعلام نشانی اسم عبور خواستن درخواست معرف کردن
verifies
U
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verify
U
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifying
U
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verified
U
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
shoot
U
جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
shoots
U
جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
foster
U
تشویق کردن- حمایت کردن-پیشرفت دادن- تقویت کردن- به جلو بردن
surveyed
U
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
orienting
U
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
survey
U
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
orients
U
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
to temper
[metal or glass]
U
آب دادن
[سخت کردن]
[آبدیده کردن]
[بازپخت کردن]
[فلز یا شیشه]
cross examination
U
تحقیق چندجانبه بازپرسی کردن روبرو کردن شواهد استنطاق کردن
orient
U
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
surveys
U
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
serves
U
نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
serve
U
نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
served
U
نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
buck up
U
پیشرفت کردن روحیه کسی را درک کردن تهییج کردن
calk
U
بتونه کاری کردن زیرپوش سازی کردن مسدود کردن
to appeal
[to]
U
درخواستن
[رجوع کردن به]
[التماس کردن]
[استیناف کردن در دادگاه]
assigned
U
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assign
U
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assigns
U
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
to inform on
[against]
somebody
U
کسی را لو دادن
[فاش کردن]
[چغلی کردن]
[خبرچینی کردن]
assigning
U
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
concentrate
U
غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
concentrates
U
غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
concentrating
U
غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
tae
U
پرش کردن با پا دفاع کردن و با پا ضربه زدن و خرد کردن
stock
U
:حاضر
stocked
U
:حاضر
present
U
حاضر
agreeable
U
حاضر
existing
U
حاضر
presenting
U
حاضر
ubiquitous
U
حاضر
presents
U
حاضر
in the saddle
U
حاضر
presented
U
حاضر
on hand
<idiom>
U
حاضر
soft-pedaled
U
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedal
U
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft pedal
U
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedalling
U
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedaling
U
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedalled
U
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedals
U
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
readied
U
قبضه حاضر
readied
U
حاضر به کار
readies
U
قبضه حاضر
johnny on the sopt
U
حاضر و اماده
readiness to report
U
حاضر جوابی
make ready
U
حاضر شدن
at present
U
در حال حاضر
readying
U
قبضه حاضر
readying
U
حاضر به کار
ready
U
قبضه حاضر
omnipresent
U
همه جا حاضر
ready
U
حاضر به کار
readies
U
حاضر به کار
at the moment
U
در حال حاضر
active
حاضر بخدمت
present
[at]
<adj.>
U
باشنده
[حاضر]
[در]
operational
U
حاضر به کار
toss off
<idiom>
U
حاضر جواب
For the time being. At peresent. presently.
U
درحال حاضر
at the present moment
U
درحال حاضر
willing
U
حاضر خواهان
here
U
بدینسو حاضر
omnipresent
U
حاضر در همه جا
repartee
U
حاضر جوابی
rig
U
وضع حاضر
ready wit
U
حاضر جوابی
operationally ready
U
حاضر به کار
operationally ready
U
حاضر به عملیات
stand by
U
حاضر بودن
rigs
U
وضع حاضر
attend
U
حاضر بودن
action front
U
حاضر به تیر
current
U
در حال حاضر
get ready
U
حاضر شدن
currents
U
در حال حاضر
attending
U
حاضر بودن
delicatessens
U
اغذیه حاضر
delicatessen
U
اغذیه حاضر
existing
U
در حال حاضر
roll call
U
حاضر و غایب
attends
U
حاضر بودن
rigged
U
وضع حاضر
to e. an appearance
U
حاضر شدن
crosser
U
تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
crossest
U
تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
crosses
U
تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
exploits
U
استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن
exploiting
U
استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن
woos
U
افهار عشق کردن با عشقبازی کردن با خواستگاری کردن
married under a contract unlimited perio
U
زن گرفتن شوهر کردن مزاوجت کردن عروسی کردن با
time
U
تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
sterilizing
U
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
sterilizes
U
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
sterilized
U
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
checks
U
بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن
support
U
حمایت یاتقویت کردن تحمل کردن اثبات کردن
sterilize
U
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
to use effort
U
کوشش کردن بذل مساعی کردن سعی کردن
to wipe out
U
پاک کردن محو کردن نابودکردن نیست کردن
timed
U
تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
point
U
اشاره کردن دلالت کردن متوجه کردن نکته
preach
U
وعظ کردن سخنرانی مذهبی کردن نصیحت کردن
preached
U
وعظ کردن سخنرانی مذهبی کردن نصیحت کردن
preaches
U
وعظ کردن سخنرانی مذهبی کردن نصیحت کردن
correcting
U
تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
corrects
U
تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
times
U
تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
correct
U
تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
sterilising
U
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
checked
U
بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن
withstand
U
مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
cross
U
تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
sterilised
U
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
infringing
U
تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
infringes
U
تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
infringed
U
تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
exploit
U
استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن
infringe
U
تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
woo
U
افهار عشق کردن با عشقبازی کردن با خواستگاری کردن
wooed
U
افهار عشق کردن با عشقبازی کردن با خواستگاری کردن
withstanding
U
مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
check
U
بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن
withstands
U
مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
sterilises
U
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
withstood
U
مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
inbearing
U
ناخوانده حاضر خدمت
action
U
فرمان حاضر به تیر
ready position
U
حالت حاضر به تیر
actions
U
فرمان حاضر به تیر
obliging
U
حاضر خدمات مهربان
To keep an appointment .
U
سر قرار حاضر شدن
to be present
U
باشنده
[حاضر]
بودن
he refused to go
U
حاضر نشد برود
take off (time)
<idiom>
U
سرکار حاضر نشدن
inbearing
U
فضولانه حاضر خدمت
Get ready for the journey(trip)
U
برای مسافرت حاضر شو
presence of mind
U
حاضر ذهنی هوشیاری
unready
U
غیراماده حاضر نشده
i agreed to go
U
حاضر شدم بروم
operational route
U
جاده حاضر به کار
fair game
U
طعمهی حاضر و آماده
show up
U
سر موقع حاضر شدن
attender
U
شخص حاضر در جایی
transliterate
U
عین کلمه یاعبارتی را اززبانی بزبان دیگر نقل کردن حرف بحرف نقل کردن نویسه گردانی کردن
readies
U
حاضربه تیر حاضر باشید
readied
U
حاضربه تیر حاضر باشید
Those who attended the meeting.
U
کسانیکه در جلسه حاضر بودند
Recent search history
Forum search
1
Potential
1
strong
1
To be capable of quoting
1
set the record straight
1
Arousing
1
pedal pamping
1
construed
1
این نوشته(پرسش خود را ارسال کنید) درست روی بخشی که فرمان جست وجو می دهد می افتد و مانع پیدا کردن معنای کلمات می شود. چه باید کرد
1
meaning of taking law
1
Open the "Wind Farm" subsystem and in the Timer blocks labeled "Wind1" and "Wind2", Wind3" temporarily disable the changes of wind speed by multiplying the "Time(s)" vector by 100.
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com